پسری دخترزیبایی رادید وشیفته اش شد،
چندساعتی بود که درخیابان قدم میزدند،
که یهو یه ماشین بنز گرون قیمت جلوی پاشون ترمززد،
دختره گفت:خوش گذشت ولی من همیشه نمی تونم پیاده راه برم بای بای،
نشست توی ماشین
.
.
.
راننده گفت خانم لطفا پیاده شید،
من راننده ی این اقا هستم...!!!